ترانه آدم(ایمان)

جویبارلحظه ها

ازتهی سرشار ... جویبارلحظه هاجاریست

ترانه‌ای روی زمین افتاده بود. 

قناری کوچکی آن را برداشت و در گلوی نازک خود ریخت.

ترانه در قناری جاری شد. با او در آمیخت.

ترانه آب شد. ترانه خون شد. ترانه نَفَس شد و زندگی…

قناری ترانهرا سر داد. ترانهاز گلوی قناری به اوج رسید. 

ترانه معنا یافت. ترانه جان گرفت. قناری نیز؛ 

و همه دانستند که از این پس ترانه بودن است. 

ترانه،هستی است. ترانه ، جان قناری است. 

ایمان، ترانه آدمی‌ست...

آری ایمان ترانه آدمی ست...

و

.

. 

قناری بی‌ترانه می‌میرد و آدمی بی‌ایمان… 

 



+نوشته شده در 4 آذر 1391برچسب:,ساعت10:18توسط miss zeynab | |